وصيت نامه شهيد:
بسم الله الرحمن الرحیم من نمیدانم چه بگویم. من و دوستانم در خرمشهر می جنگیم به ما خیانت می شود. من می خواهم وصیت کنم , هر لحظه در انتظار شهادت هستم . پیام من به پدر و مادر ها این است که بچه های خود را لوس و ننر بار نیاورید از بچه ها می خواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند . به خدا توکل کنند . پدر و مادرها فرزندان خود را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید.
خاطره ای از مادر بهنام محمدی
مادر بهنام در بیان خاطرهای از این شهید می گوید:هنگام آغاز جنگ تحمیلی بهنام سیزده سال و هشت ماه داشت، نخستین فرزندم بود، او در دوازده سالگی به من میگفت:" می خواهم طوری باشم كه در آینده سراسر ایران مرا به خوبی یاد كنند و یك قهرمان ملی باشم."
دوران انقلاب، نخستین شعاری كه یادش میآمد، با اسپری روی دیوار بنویسد، این بود: «یا مرگ یا خمینی، مرگ بر شاه ظالم». شاهش را هم، همیشه برعكس مینوشت. پدرش هر چه میگفت كه بهنام نرو، عاقبت سربازها میگیرندت، توجه نمیكرد. اعلامیه پخش میكرد، شعار مینوشت و در تظاهرات شركت میكرد. گاهی نیز با تیر و كمان میافتاد به جان سربازهای شاه.
بهنام را به مدرسه نبردم، چرا كه پدرش نمیگذاشت، او را به تعمیرگاه سپاه به همراه برادرش فرستادم تا كاری یاد بگیرد.
یك روز گفت: مادر دلم میخواهد بروم پیش امام حسین(ع) و بدانم كه چگونه شهید شده! روزی دیگر كاغذی به من نشان داد كه درباره غسل شهادت در آن نوشته شده بود. آرام گفت: مادر مرا غسل شهادت بده! چون می خواهم شهید شوم، تو هم از خرمشهر برو، اینجا نمان میترسم عراقی ها تو را ببرند.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: